غدیرخم+خطابه غدیر+ جلوه های فرهنگ عامه در روستای کوچ
- جشن غدیر -شاهکارهای ادب فارسی

 چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي چراازدوري رويت مرا خونين جگر کردي



رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا

سرشک ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا که اي بابا ي مظلومم بکوي که گذر کردي

-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر کردي ---------------------

يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت

کجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردي

-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي ------------------

غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري نباشد از براي من دگريار وپرستاري

بنالم درفراق تو کنم از ديده خون جاري زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر کردي

----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي---------------

نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو کنم خاک سيه بر سر پدر جان در عزاي تو

کجايي اي پدر تا آنکه چينم من بلاي تو نمي دانم سفر اندر کدامين بوم بر کردي

-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر کردي --------------

زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا شکيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا

زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر کردي

----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي -------------

دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران نوا کن بهر آن طفل فکار شاه مظلومان

بيابي باعزاداران جزا ازايزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر کردي

-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-کتابفروشي اشرفي خوانسار

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 شهريور 1399برچسب:درد دلهای سکینه خاتون با پدر ش امام حسین (ع)+ چرا از محفل ما ای پدر عزم سفر کردی, توسط محمدحسن اسایش

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ي مردم آزاد حسين است

 

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان

روزي که شود بسته برويم در اميد

بابکرم لطف توبازاست حسين جان

 

 

يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان

 

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز

شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170

زینب با سر بریده :خطبه جانسوز زینب کرده ، عالم را مکدر          در میان کوفه بنموده است غوغا دخت حیدر           با بیان مرتضی ابلاغ حق بنمود وگفتا       کوفیان من زینبم ، حق را نمایم آشکارا          زینبم بنت علی وقهرمان کربلایم       قهرمان کربلا وزاده  شیر خدایم          من زریشه می کنم ویرانه ، کاخ ظالمان را        با بیانی می کنم ، ابلاغ آزادی جهان را

ناگهان ماهی فراز نی بدید آن نیک اختر     گشت خاموش وفغان سر داد با نوی فلک فر      با ندای دلخراشی گفت : ایا تو حسیسنی؟  تو حسین زینبی وآن امام عالمینی ؟

گر حسینی پس چرا پیشانیت مجروح گشته؟    گو کدامین سنگ دل  پیشانیت از کین شکسته؟    تو گل بستان زهرایی   چرا پزمرده گشتی/    تو سلیمان جهانی چس چرا افسرده گشتی؟

چون بدیدی زینب نالان سر سلطان خوبان      گشته مجروح از جفای دشمنان وظلم عدوان    آن چنان زد راس پر نورش بروی  چوب محمل    از سر او خون چکید وشیعه را بنموده خوندل 

گفت : کی پاشیده خاکستر بروی زخمهایت ؟    من گمانم بوده خاکستر دوایی از برایت     ای برادر کن نظر برحالت دختت سکینه     گشته محزون  وغم انگیز از جفای قوم کینه

خوبرویا زین مصیبت عالمی گردیده گریان     اهل بیت مصطفی در کوچه وبازار نالان ------ کاخ تو زیر وزبر کنم :

من زینبمزکربلا آمدم به شام    تا روز روشن تو زشب تیره تر کنم    من زینبم به چشم حقارت مکن نظر     با یک اشاره کاخ تو زیر وزبر کنم       من آمدم که سلطنتت ای یزید دون 

سازم فنا ونقشه تو بی اثر کنم      من زینبم  ستم کش وبیچاره نیستم     خاک ستم به فرق سر خیره سر کنم     من زینبم که دست خدایم در آستین      تا دست نابکار تو از تن بدر کنم 

من آمدم که زنده وجاوید وپایدار     دین خدا بروی زمین سربسر کنم       من زینم که کرده خدا نقطم آتشین     هر جا که رو کنم همه فتح وظفر کنم

 من آمدم خراب کنم کاخ قدرتت     زاین رو بود اگر به خرابه مقر کنم      من آمدم یزید ویزیدی مرام را      روشن هویتش به جهان بشر کنم      من آمدم کنون پی خون خواهی حسین

تا انتقام خود نگشم کی سفر کنم؟  من زینبم که از نظر لطف ذره را     روشن دلش زنور چو وقت سحر کنم -به نقل از کاروان غم - جلد 1- ص 80-81 .محمد حسن اسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 مرداد 1399برچسب:محرم,ماه خون ,ماه حسین است,ماه قیام,ماه شهادت, توسط محمدحسن اسایش

  


عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

 

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو-----  عید  سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو----  عید  سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو---

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 فروردين 1399برچسب:درولادت امام زمان + در ولادت ولی عصر + در ولادت صاحب الزمان + در ولادت قایم آل محمد, توسط محمدحسن اسایش

 

در توصیف حضرت زهرا (س)

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار نه، از مادرانه ها
از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا محو کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج، موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود
این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود

آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست تا که حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

حسن لطفی

+        | 

از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست
هر چیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست
طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست
آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرهن آسان نیست
گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست
خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست
دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست
محسن رضوانی

+        | 

شاید آقا بیاید این هفته
پرده از رخ گشاید این هفته
عمر من طی شده به این امید
شاید این هفته، شاید این هفته
جمعه ها می روند از پی هم
غصه ام سر نیامد ، آقا هم
ای نگار دلم، نمی آیی؟
غمگسار دلم، نمی آیی؟
در دل شعله ها، دلم سوزد
به کنار دلم، نمی آیی؟
نفسم بند آمده از غم
غصه ام سر نیامد، آقا، هم
پیر هجرت شدم، بیا پیرم
روی ماهت ندیده می میرم
تا زمان رسیدنت، هر سال
روضه ی فاطمیه می گیرم
صاحب العصر و زمان، عجِّل
فاطمیه شده، عزیزه دل
سوی من یک نگاه، یک دفعه
تا شوم رو به راه، یک دفعه

گر به ما سر زدن خطا باشد
تو و یک اشتباه ، یک دفعه...
قدمی رنجه کن، گل نرگس
بهر زهرا گرفته ام، مجلس
ای سرا پات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر
فاطمه در میان آتش و آه
گرم رویات، مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد، خواهش زهرا

+        | 

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی
تاپشت در نیامده پر...پر...دو بخش شد

دیشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد

ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید
ما... ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد

قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد
مهدی رحیمی

+        | 

می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را
وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را
در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود
طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را
تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید
تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را
دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید
وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را
عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ
یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را
صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو
بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را
با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند
باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را
این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را
وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را

حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی
شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را
بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند
سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را

این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ
پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را
اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم!
با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را
 قاسم صرافان

+        | 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان

+        | 

چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی
تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد

+        | 

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا
اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري
شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا
شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا
كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي
به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا
بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب
نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا
عليرضا قزوه

+        | 

+        | 

پشت در تا جای یار من گرفت
شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف
میخ در یار مرا از من گرفت

از خجالت جای آتش جای دود
رنگ سرخی صورت آهن گرفت
در همانجا پشت درب باغچه
غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت
بی حیایی که ز بغض باغبان
خنده ی گل را از این گلشن گرفت-
-بعد ها در نامه ای که داده بود
کشتن یار مرا گردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه
پشت درب خانه اش مأمن گرفت
بر دل در آنچنان با پا زدم
که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت
شیشه ای افتاد و باری خرد شد...
.
.
.

+        | 

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه...
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد... تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
 به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اينبار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست
((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست))
سید حمیدرضا برقعی

+        | 

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم
بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛
در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم
دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان
پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ
پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم
گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره
عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم
 +  مهدی رحیمی

+        | 

یا زهرا...

لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند
«در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند
هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی
اما سکوت دور و برت حرف می زند
حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند
هر بار حرف کوچه و دیوار می شود
آرام با خودش پسرت حرف می زند

***
دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات
ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند
امروز شهر از خبر رفتنت پر است
دارد مدینه پشت سرت حرف می زند
***
کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش
از طول عمر مختصرت حرف می زند*

حامد تجری


* در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد

+        | 

حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1398برچسب:در توصیف حضرت زهرا (س) امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها از باغ از بهار نه، از مادرانه ها از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها از این دلی که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آیینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا محو کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را پنهان جمال کردی و پیدا جلال را هر چند کار توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی این باغ ها معطر زهراست یا علی این موج، موج کوثر زهراست یا علی آری تمام باور زهراست یا علی نام تو نام دیگر زهراست یا علی آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم با بوی نان تازه نمک گیر می شویم باز از تنور روشن تو سیر می شویم شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود خانم میان صحن رضا نام تو بس است پای ضریح وقت شفا نام تو بس است پایین پا بجای دعا نام تو بس است دردیم اگر برای دوا نام تو بس است نام تو بر لبم دم باب الجواد بود فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود آواره ایم پای شما خوش بحال ما مشمول هر دعای شما خوش بحال ما پروانه ی عزای شما خوش بحال ما مجنون کربلای شما خوش بحال ما آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است تا یاد توست حال دلم مجتبایی است می خواست تا که حامی مادر شود نشد مرهم برای زخم کبوتر شود نشد تا مانع هجوم ستمگر شود نشد شاید بجای روی تو پرپر شود نشد ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد حسن لطفی +        |  از عشق خود جدا شدن آسان نیست یا دست کم برای من آسان نیست هر چیز سخت در سخن آسان ست مرگ عزیز در سخن آسان نیست طومار عاشقیست که میپیچم پیچیدن تو در کفن آسان نیست آه ای عزیز مصر علی! از تو راضی شدن بپیرهن آسان نیست گیرم که زینبین تو خوابیدند آرام کردن حسن آسان نیست خود مرد جنگیَم من و میدانم با میخ جنگ تن به تن آسان نیست دلهای عاشقند که میفهمند بی عشق خویش زیستن آسان نیست محسن رضوانی +        |  شاید آقا بیاید این هفته پرده از رخ گشاید این هفته عمر من طی شده به این امید شاید این هفته، شاید این هفته جمعه ها می روند از پی هم غصه ام سر نیامد ، آقا هم ای نگار دلم، نمی آیی؟ غمگسار دلم، نمی آیی؟ در دل شعله ها، دلم سوزد به کنار دلم، نمی آیی؟ نفسم بند آمده از غم غصه ام سر نیامد، آقا، هم پیر هجرت شدم، بیا پیرم روی ماهت ندیده می میرم تا زمان رسیدنت، هر سال روضه ی فاطمیه می گیرم صاحب العصر و زمان، عجِّل فاطمیه شده، عزیزه دل سوی من یک نگاه، یک دفعه تا شوم رو به راه، یک دفعه گر به ما سر زدن خطا باشد تو و یک اشتباه ، یک دفعه,,, قدمی رنجه کن، گل نرگس بهر زهرا گرفته ام، مجلس ای سرا پات مثل پیغمبر نقش امضات مثل پیغمبر فاطمه در میان آتش و آه گرم رویات، مثل پیغمبر ای تمام نیایش زهرا زود برگرد، خواهش زهرا +        |  پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی تاپشت در نیامده پر,,,پر,,,دو بخش شد دیشب هزار تار به هم بافته ولی امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید ما,,, ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو "محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد مهدی رحیمی +        |  می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم! با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را  قاسم صرافان +        |  رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادن او ایل و تباری افتاد آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا او کنارِ در و در نیز کناری افتاد بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد علی اکبر لطیفیان +        |  چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد دعای مادر تو بود و آمین رسول خدا برای عزای تو مستجابم کرد بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا برای خاک حسینیه انتخابم کرد مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد دلم قرار ندارد گمان کنم امشب که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد +        |  نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا عليرضا قزوه +        |  +        |  پشت در تا جای یار من گرفت شعله در را بر سر دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت از خجالت جای آتش جای دود رنگ سرخی صورت آهن گرفت در همانجا پشت درب باغچه غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت بی حیایی که ز بغض باغبان خنده ی گل را از این گلشن گرفت- -بعد ها در نامه ای که داده بود کشتن یار مرا گردن گرفت گفته بود آن روز وقتی فاطمه پشت درب خانه اش مأمن گرفت بر دل در آنچنان با پا زدم که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت شیشه ای افتاد و باری خرد شد,,, , , , +        |  جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنيده مي شود از آسمان صدايي كه,,, كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ,,, نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه,,, نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد دليل خلق زمين و زمان معين شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد ز درك خاك مقام فراتري دارد خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد درون خانه بهشت معطري دارد پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برايت آماده است حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علي علي از آن تو باشد,,, تو هم از آن علي چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!  به نان خشك علي ساختي، به نان علي از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم- به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادري كن و اينبار هم اجازه بده به افتخار بگوييم از تبار توايم هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم كنار حضرت معصومه در كنار توايم فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست ((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست)) سید حمیدرضا برقعی +        |  از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛ در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم  +  مهدی رحیمی +        |  یا زهرا,,, لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند «در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی اما سکوت دور و برت حرف می زند حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند هر بار حرف کوچه و دیوار می شود آرام با خودش پسرت حرف می زند *** دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند امروز شهر از خبر رفتنت پر است دارد مدینه پشت سرت حرف می زند *** کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش از طول عمر مختصرت حرف می زند* حامد تجری * در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد +        |  حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان, توسط محمدحسن اسایش

 %D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C%DA%A9_%DB%8C%D8%A7_%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7.gifفلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد           چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد

مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت             که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد

بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی                      چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد

همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت               دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد

نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن                که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد

دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش                که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد

نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم                که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد

نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب                   که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد

زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست                  مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد

چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند                   چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد

قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم               کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد

ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس               بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .

اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 7 بهمن 1397برچسب:درشهادت بانوی دوعالم -دخت رسول الله-فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) 1 2 3 4 5 فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ,شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم , توسط محمدحسن اسایش

سینه ی تنگم مجال آه ندارد               جان به هوای لب است وراه ندارد

 

گوشه ی چشمی بسوی گوشه نشین کن           زانکه جزاین گوشه کس پناه ندارد

گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم              خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد

از گنه من مگو که زاده ی آدم                 نا خلف استی اگرگناه ندارد

هرکه گدایی  ز آستان تو آموخت             دولتی اندوختی که شاه  ندارد

گنج تجلی زکنج خلوت دل جوی             نیک نظر کن که اشتباه ندارد

پیر خرد گر به خلوت تو برد پی            جز در آن خانه خانقاه ندارد

مهر تو در هر دلی که کرد تجلی            داد فروغی که مهر وماه ندارد

مهر گیا ه است حاصل دل عاشق           آب وگل ما جز این گیاه ندارد

مفتقر از سر عشق دم نتوان زد            سر برود زانکه سر نگاه ندارد *

*-سرودهای امام مهدی عج... ص27-گرداورنده :حسین حقجو-انتشارات قلم -قم


برچسب‌ها: ‘9 بمناسبت بعثت رسول خداصوغار حرااز علی موسوی گرمارودیبخش 1و2 سه شنبه چهاردهم خرداد 1392 0
+ نوشته شده در  ساعت 17:0  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

حضرت زین العابدین علیه السلام -(غم بیداد)

ای دل ازحال دل سید سجاد بپرس           از جفای ره شام وغم بیداد بپرس

 

من  نگویم که چه کرده است یزید بیدین       خودز بیمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروی ناقه ی عریان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجیر چه با گردن بیمار نمود       برو از سلسله ی گردن سجاد بپرس

سرنگون کاخ ستم کرد شه از خطبه ی خویش   شرح آن خطبه تواززینت عباد بپرس

خطبه ی مسجد جامع چه اثر کرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهی)از اسیران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومدیوان آهی -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران


برچسب‌ها: امان از دل زینبسی دخت رسولنوبر آوردی از بهرعلی تو دختر آوردی دختر طاها
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 16:16  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

حضرت ابوالفضل علیه السلام

گفت : عباس نکونام علمدار منم             آنکه جان در ره دين مي کند ايثار منم

 

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي کوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيکار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر کرار منم

بهر احقاق حق وکوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنکه جانباز تر است در ره اين کار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر کفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنکه کند کسب در اين بار منم

همه جا لشکر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اکبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(کربلايي)چه غم از مشکل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 کتاب ارمغان کربلا اثرطبع ناد علي کربلايي-انتشارات خزر -تهران------بارگاه امام حسین (ع) در کربلای معلی            سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران ----


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 17:1  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

باز ای مه محرم پر شور سر زدی

باز ای مه محرم پر شور سر زدی

باز ای مه محرم پر شورسر زدی                 واندر دلم شراره زعا شوربرزدی

سختا که روی تومگراز سنگ کرده اند             کاینک دوباره حلقه ی ماتم بدر زدی

تو آن نه ای مگر که بجای کفی زآب              پیکان بحلق اصغر خونین جگرزدی

آن سر که  چرخ روی بپایش همی نهاد            برنوک نی نموده به هر رهگذرزدی

دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ              در قطع آن تو دامن همت کمر زدی

تو خود همان مهی که به پیشانی حسین           با سنگ جورنقشه ی شق القمر زدی

توخود همان مهیکه بمیل تنی شریر            درخیمه گاه آل پیمبرشرر زدی *

*-ص122-گلستان حسینی -گردآورنده رضا رضانورگیلانی رودسری- انتشارات آشنا-1389 قمری.


برچسب‌ها: ای برادر زجفای عدوان منزل ما شده
+ نوشته شده در  ساعت 16:12  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

بیا بیا که بجان آمدم زتنهایی(خطاب به امام زمان عج ...)

جديد
اهل بیت
بیا بیا که بجان آمدم زتنهایی(خطاب به امام زمان عج...)
بیا بیا که بجان آمدم زتنهایی                 رمیده از دل من آهوی شکیبایی

به آه وناله چو یعقوب برسر راهت            نشسته ام که زمصرفراق باز آیی

ندای عشق من ورای بی تفاوت تو             کشیده حا ل دلم رابه اوج شیدایی

جواب عشق مرا یک نظاره ات کافی است       که کار من نکشد عاقبت برسوایی

صلاح دلبریت هرچه هست باشد ،لیک          چه بهتراینکه به عشاق چهره بنمایی

برای لحظه ی چندی زعمر ،(سید ) را         بخاکبوسی کویت اجازه فرمایی*

*-سراینده :حقشناس- به نقل از کتاب سرودهای امام مهدی-ص 25-انتشارات قلم -قم -گردآورنده:حسین حقجو


برچسب‌ها: بیا بیاجواب عشق مرا
+ نوشته شده در  ساعت 0:16  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

خاطرات روز اول مدرسه

باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ  الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .بنده عاصی وخطاکارخدای تعالی.
 
برچسب‌ها: خاطراتروز اول مدرسهروستای کوچکوچ نهارجانحاجی محمد
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 2:27  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

میلاد امامرضا (ع)-آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر -تهران 
برچسب‌ها: آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبیرهبردینحامی قرآن
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 19:4  توسط mha3131  |  نظر بدهید

روستای کوچ نهارجان

ز 
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمد ----

برچسب‌ها: کوچ نهارجان بیرجندکوچ خراشادروستای کوچمناجات سحرشوخوانی
نوشته شده توسط محمد بنده ی خدای تعالی   | لینک ثابت | آرشیو نظرات

----در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید 


همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ 30 آذر 1397برچسب:خطاب به امام زمان - باز ای مه محرم پرشور سر زدی, توسط محمدحسن اسایش

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص311-312 -انتشارات خزر -تهران

 


همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ 30 آذر 1397برچسب:در ولادت امام رضا - آمدشب میلاد علی شمس خرایت , توسط محمدحسن اسایش

 

 

عزای رسول الله (ص) -امام مجتبی (ع) وامام رضا (ع)

عزای رسول الله (ص) 
                
   یارسول الله داغت بر عزیزان زود بود              یا نبی الله دوری از تو این سان زود بود 
یاامین الله یا خیرالورا ، بدرالدجا                سوز هجران تو بر زهرای نالان زود بود
با غروب نور رویت شام ماتم شد پدید         آخر ای صبح امید این شام هجران زود بود
ای امید دردمندان حامی مستضعفان              در کف اهریمنان نقش سلیمان زود بود 
بی تو اندر سینه ی حیدر نفس تنگ است تنگ           سد راه آه بر این قلب سوزان زود بود
ای عزیز جان آل الله ویار بی کسان              مرگ جانسوز توبر این جمع سوزان زود بود
روح والای تو از این تنگنای زندگی               چونفرشته پر زنان بر سوی رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پدید               این چنین تنها وتنها دین وقر آن زود بود
روز مظلومی زهرا وعلی ودوستان               گاه محزونی طفلان پرشان زود بود
اشک زینب همچوشبنم می چکد بر روی گل              عندلیبا ترک این زیبا گلستان زود بود
بی قرارانت حسین ومجتبی پروانه سان            سوختن در پایت ای شمع فروزان زود بود
یاحبیب الله یا احمد نبی الهاشمی               (کربلایی) در عزایت اشک ریزان زود بود
---به نقل از شکوفه های غم -جلد اول ص 22 -نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهرای اطهر دختر ختم رسولان               دارد عزا امشب سه جا بهر عزیزان
فاطمه کرده گیسو پریشان                 گه مدینه رود گه خراسان
ای شیعیان اسلام وقر آن بی معین شد                 قتل امام وقتل ختم المرسلین شد
فاطمه کرده گیسو پریشان                گه مدینه رود  گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان                جسم امام دومین شد تیر باران
فاطمه کرده گیسو پریشان                   گه مدینه رود گه خراسان       
شد رحلت پیغمبر ووقت عزا شد                    پاره جگر از زهر امام مجتبی شد 
فاطمه کرده گیسو پریشان                 گه مدینه رود گه خراسان
حجت هشمتمین درراه دین وقر آن                  کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گیسو پریشان         گه مدینه رود گه خراسان
----شکوفه های غم -جلد اول -ص 24 نادعلی کربلایی -انتشاراتخزر -تهران
---------   مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله    ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پریشم                تیره شده چون شام سیه ، روز به پیشم
باران محن را بسرم ابر بلا ریخت                     از گردش ایام نگرحال پریشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار               از امت او غم برسد بر دل ریشم 
چون خار مغیلان بزند خصم به من نیش              همواره درافغان ، من از آن سوزش نیشم 
از بس که بدیدم به جهان محنت وآزار             من سیر ازاین عمر گران مایه ی خویشم 
غیر از غم دوری عزیزان به دلم نیست               ورنه نبودهیچ غمی از کم وبیشم 
مردم همه از گریه ی من خسته ومن نیز          رنجیده زبیگانه وغمدیده زخویشم
(آهی) گنهم نیست بجز اخذ حق خویش              من کشته ی آئینم وقربانی کیشم
---نقل از دیوان آهی -جلد دوم -ص 122 -علی آهی-انتشارات خزر -تهران----صحن حرم رسول خدا در مدینه منوره -اسایش

صحن حرم زسول الله (ص) در مدینه منوره -اسایش

--

صحن مسجدالنبی -مدینه منوره اسایش-اردیبهشت 1388 شمسی

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ شنبه 27 آبان 1396برچسب:درشهادت رسول الله(ص)+درشهادت امام مجتبی+درشهادت امام رض(ع), توسط محمدحسن اسایش

 -جش

در ولادت حضرت سجاد = زین العابدین (ع):

شیعیان زحق بشارت باد          شده میلاد حضرت سجاد    در شب پنجم مه شعبان    شد عیان شمس دین وفخرعباد      از مهین شاهزاده ایران          خسروی در عرب قدم بنهاد    که بووارث رسول مبین    باعث خلق عالم ایجاد    نور چشم حسین ورهبر دین    پشتبان ودبیرعدل و زداد     مرحبا بر حسین ازاین فرزند   فرخا مادری که اورا زاد

متولد شده شهنشاهی     که کند شهر علم را آباد     آنکه با بذل وفضل وجود وسخا    همه ی خلق را کند ارشاد

آنکه همچون علی ولی خدا     رودمان عدو دهد بر باد         آنکه بی تیغ ونیزه وخنجر     دشمنان را شکست روز جهاد

زاده هل اتی علی الانسان       گنج یاسین  صفای عین وصاد    شین . شعبان شکر شکن آمد    که ازاو مژده ولادت داد

عین . شعبان زنور او روشن    ب. زبسم الهش نماید یاد    الف. قامتش عمود الدین   نونش .از،والقلم کند امداد

که چنین رهبری ز(خیر کثیر)    بجهان عرضه کرد ومارا شاد     ناخدایی که کشتی ایمان    زولایش رسد به اوج مراد

بمحبش برات آزادی است    در ممات وصراط وهم میعاد   دلش از نور حق بود روشن    هرکه باشد بحکم او معتاد

روز میلاد آن خجسته سیر    برهمه مومنین مبارک باد      عرض تبریک جمع (نوحه سرا )  بمحبین حضرت سجاد

 (کربلایی) غنی بود دوجهان     هرکه باشد محب آن شه راد----

به نقل از (ازمغان کربلا- نادعلی کربلایی)  - صص 96- 98

جشن دوشهزاده بی نظیر است مژده که میلاد شه ووزیر است

پیک الهی خبرآورده است دختر طاها پسر آورده است

نخل رسالت ثمر آورده است آنکه زحق منجی ودست گیر است

مژده که شد روز ظهور حسین عیان شد از فاطمه نور حسین

شاد ملایک زظهور حسین آنکه به شمس دین مه منیر است

سوم شعبان رخ شه شد پدید بهر بشر رهبر دانا رسید

از پی یاریش زرب مجید رسیده آنکه بر حسین وزیر است

مادراو دختر طاها بود قابله اش مریم ولعیا بود

خادمه اش هاجر وحوا بود آنکه ولیعهد شه قدیر است

آنکه بود خون خدای جهان آنکه بود سرور آزاد گان

آنکه بود فخرهمه شیعیان فیض رسان عالم کبیر است------

چارم شعبان ز پی شاه دین عیان شده زاده ی ام البنین

یاور وغمخوار امام مبین آنکه به سبط مصطفی مشیر است

ز بارگاه شیرحق شد عیان وزیر بی نظیر شاه جهان

پشت وپناه ویار درماندگان که یاور ومشاور ودلیر است

زپشت باب علم خیر البشر عیان شده طلعت شمس وقمر

دو مه جبین دونازنین برادر یکی امیر و آن یکی وزیر است

ماه بنی هاشم وسرداردین باعث افتخار ام البنین

رشته ی با ارزش حبل المتین آنکه به حق یاور ودستگیر است

پرچم دین در کف با قدرتش مات سلاطین همه از شوکتش

در ره ارشاد بشر همتش باب حوائج به شه و فقیر است

قیام شان قیام برپا نمود حق طلبان را همه احیا نمود

زخون پاک این سند امضا نمود که حق همیشه فاتح وکبیر است

ایکه تو آیینه ی کبریایی خون خداوندی و حق نمایی

کن نظری بسوی (کربلایی) که سر سپرده وگدا ی پیر است

صص 90-93-کتاب : ارمغان کربلا -جلد سوم -ناد علی کربلایی-مداح اهلبیت-موسسه مطبوعاتی خزر-تهران---- 

بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر                       فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبر

             

زمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد                         زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثر

عیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی                           که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرور

زلطف قادر قدرت نما  از گلبن عفت                             دوگل گردیده ظاهر  ازبرای حیدر صفدر

یکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان                  یکی چون شمس رخشان  ویکی همچون مه انور

یکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم                       یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبر

یکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها                          یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهر

یکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین                 یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور

یکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان                یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تر

برای یاری درماندگان بحرطوفان زا                            بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگر

دو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن              یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان در

دو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم                یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکر

دو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان                  عیان گردیدبریاری حق  ازدو نکو مادر

دو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد           هزاران {کربلایی}را زرحمت در صف محشر

اثر طبع نادعلی کربلایی -شادروان کربلایی پدر سه شهید -به نقل از شکوفه های انقلاب -جلد دوم -صصص۱۱۴-۱۱۵-انتشارات خزر-تهران ----اسایش----

در ولادت حضرت سجاد = زین العابدین (ع):

شیعیان زحق بشارت باد          شده میلاد حضرت سجاد    در شب پنجم مه شعبان    شد عیان شمس دین وفخرعباد      از مهین شاهزاده ایران          خسروی در عرب قدم بنهاد    که بووارث رسول مبین    باعث خلق عالم ایجاد    نور چشم حسین ورهبر دین    پشتبان ودبیرعدل و زداد     مرحبا بر حسین ازاین فرزند   فرخا مادری که اورا زاد

متولد شده شهنشاهی     که کند شهر علم را آباد     آنکه با بذل وفضل وجود وسخا    همه ی خلق را کند ارشاد

آنکه همچون علی ولی خدا     رودمان عدو دهد بر باد         آنکه بی تیغ ونیزه وخنجر     دشمنان را شکست روز جهاد

زاده هل اتی علی الانسان       گنج یاسین  صفای عین وصاد    شین . شعبان شکر شکن آمد    که ازاو مژده ولادت داد

عین . شعبان زنور او روشن    ب. زبسم الهش نماید یاد    الف. قامتش عمود الدین   نونش .از،والقلم کند امداد

که چنین رهبری ز(خیر کثیر)    بجهان عرضه کرد ومارا شاد     ناخدایی که کشتی ایمان    زولایش رسد به اوج مراد

بمحبش برات آزادی است    در ممات وصراط وهم میعاد   دلش از نور حق بود روشن    هرکه باشد بحکم او معتاد

روز میلاد آن خجسته سیر    برهمه مومنین مبارک باد      عرض تبریک جمع (نوحه سرا )  بمحبین حضرت سجاد

 0کربلایی) غنی بود دوجهان     هرکه باشد محب آن شه راد----

به نقل از (ازمغان کربلا- نادعلی کربلایی)  - صص 96- 98

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...


  

مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به          گشته جشن ميلاد مير مومنين به به

بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ي دين به به

اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي                    رهنماي دنيا و روز واپسين به به

چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفريدگار اورا آمد آفرين به به

فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا                            دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به

بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به

رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب                     خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به

نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد                  دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به

قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد          از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --

--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب  عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----

مژده زميلاد ولي خدا      شاه ولايت علي مرتضي       مژده زميلاد ولي خدا  شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين               حجت حق مظهر جان آفرين        مفخر ايجاد وولي مبين

شير خدا وارث خيرالوري      شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدي آيت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متين لنگرارض وسما          شاه ولايت علي مرتضي ----

مژده زميلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حي ذوالمنن         وارث علم نبي موتمن

محور دين شاه زمين وزمن             فارس صفدر شه خيبر گشا      شاه ولايت علي مرتضي---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولايت علي مرتضي---

مژده ي رحمت به همه شيعيان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عيان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوي شد عيان          گشت عيان همسر خيرالنسا        شاه ولايت علي مرتضي---

--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد ---

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:در ولادت خانه زاد خدا مولی علی (ع) - در ولادت مولی امیر المومنین علی , توسط محمدحسن اسایش

 ---البشارت که عيان مهر فروزان آمد        ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد

سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين    روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادي کل ،شاه سبل    از پسرده عيان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين         بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد

ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت    از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود       که قصور همه ي مکه نمايان آمد

نه همين مکه منور شده از طلعت او      زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمايان که بطور     سالهادر طلبش موسي عمران آمد

بهر اين نور که در صلب خليل الله بود       نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد

گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را        کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد

يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان    کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد

چون نيايد زازل تابه ابد همتايش         همسرش شير خدا حامي قر آن امد

زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل   خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق     ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد  عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه        {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد 

 

اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15خردادفعلي)-محمد حسن اسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 29 اسفند 1395برچسب:در ولادت دخت نبی - در ولادت همسر علی - در ولادت فاطمه الزهرا (س), توسط محمدحسن اسایش

  

مژده که میلاد شه خاتم است                   عید سعید نبی اکرم است 

 

 

مزده که مسروری عالم رسید                   خرمی عالم وآدم رسید 

 

هادی کل ُ سید خاتم رسید                     منجی عالم شه اکرم رسید 

 

خرم از او خاطره ی عالم است                 عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که بی پرده رخ یار شد                     جلوه ی محبوب پدیدارشد 

 

کعبه از او مطلع انوار شد                         دشت ودمن تحت الانهار شد 

 

عالم ایجاد از او خرم است                       عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که شد نور خدا آشکار                     یافت تولد شه ملک وقار 

 

احمد محمود شه تاجدار                          آنکه به ایجاد بود شهریار 

 

اهل ولا خرمی عالم است                      عید سعید نبی اکرم است ---

 

مژده که پیر فلک آمد جوان                  گشت منور همه کون ومکان 

 

از رخ دلجوی شه انس وجان                   فخر بشر خاتم پیغمبران 

 

آنکه از او فخر بنی آدم است                  عید سعید نبی اکرم است 

جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد                انوار تجلی خدا ظاهر شد 

فرمان محمدا رسول الهی                        بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد 

--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران----------- 

-----------------------------(خورشیدسعادت)------- --------------------- 

البشارت که بما صبح سعادت آمد            مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد 

روشن از نور جمالش همه ی عالم شد    عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد 

نبی مکی امی زپس پرده ی غیب                از پی راهنمایی وهدایت آمد  

کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد 

طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت    جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد 

لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد      سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد 

دسته دسته ملکاز عالم بالا به زمین      شادمان ف تلبیه گو بهرزیارت آمد 

رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا        این چه شودیست مگر روز قیامت آمد 

گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال   شافع محشر وفرمانده ی امت آمد 

باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان     که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد 

یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند    چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد 

دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن     زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد 

زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا      احسن الله وتبارک بشهادت آمد 

حامل حکم خدا فخریه بنماید چون        خادم درگه آن شمس ولایت آمد 

مدح اوزینت قرآن الهی باشد              فرق او مفتخر تاج نبوت آمد 

آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم          شاهد خوبی این منجی امت آمد 

هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش      مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد 

تهنیت باد به افراد مسلمان جهان       نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد 

(کربلایی) زگدایی  در خانه ی او        شکر لله که دلت  کنج محبت آمد--- 

----به نقل از ارمغان کربلا(کتاب سوم) نادعلی کربلایی-انتشارات خزر -تهران-محمدحسن اسایش

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 آذر 1395برچسب: مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است مزده که مسروری عالم رسید خرمی عالم وآدم رسید هادی کل ُ سید خاتم رسید منجی عالم شه اکرم رسید خرم از او خاطره ی عالم است عید سعید نبی اکرم است---- مزده که بی پرده رخ یار شد جلوه ی محبوب پدیدارشد کعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد عالم ایجاد از او خرم است عید سعید نبی اکرم است---- مزده که شد نور خدا آشکار یافت تولد شه ملک وقار احمد محمود شه تاجدار آنکه به ایجاد بود شهریار اهل ولا خرمی عالم است عید سعید نبی اکرم است --- مژده که پیر فلک آمد جوان گشت منور همه کون ومکان از رخ دلجوی شه انس وجان فخر بشر خاتم پیغمبران آنکه از او فخر بنی آدم است عید سعید نبی اکرم است جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد انوار تجلی خدا ظاهر شد فرمان محمدا رسول الهی بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد --ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران----------- -----------------------------(خورشیدسعادت)------- --------------------- البشارت که بما صبح سعادت آمد مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد روشن از نور جمالش همه ی عالم شد عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد نبی مکی امی زپس پرده ی غیب از پی راهنمایی وهدایت آمد کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت جاری از رود سماوی ,ید عصمت آمد لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد دسته دسته ملکاز عالم بالا به زمین شادمان ف تلبیه گو بهرزیارت آمد رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا این چه شودیست مگر روز قیامت آمد گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال شافع محشر وفرمانده ی امت آمد باد , گو مژده رساند بسلیمان جهان که شه عرش مکان ,حامل رفعت آمد یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد زکمالش ,زجمالش ,زمقامش زخدا احسن الله وتبارک بشهادت آمد حامل حکم خدا فخریه بنماید چون خادم درگه آن شمس ولایت آمد مدح اوزینت قرآن الهی باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم شاهد خوبی این منجی امت آمد هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد تهنیت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد (کربلایی) زگدایی در خانه ی او شکر لله که دلت کنج محبت آمد--- ----به نقل از ارمغان کربلا(کتاب سوم) نادعلی کربلایی-انتشارات خزر -تهران-محمدحسن اسایش, توسط محمدحسن اسایش

 -

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب
ماه خروج پيشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردي قيام کرده به صحراي کربلا
کز خاندان خاتم پيغمبران بود
مردي قيام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود
مردي قيام کرده که تا روز رستحيز
نام گراميش همه جا جاودان بود
فرزند با کفايت نستوه بوتراب
کز خون او زمين بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاريخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم
اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود
تکميل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود
سيراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپيده ساقي لب تشگان بود
هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش
هريکچو آيت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سيراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق
تا نهضت مقدس دين جاودان بود
با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهيدان بي کفن
گاه قيام (زين اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري
تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود
                            سرسلسله  مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه
هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----
آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است
مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد
دامن بکمر برزد واستاد حسين است
درسي به بشر داد بدستور الهي
درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي
آيين يزيدي که بري بود زانصاف
ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم
حنجر بدم خنجر بيداد گران داد
مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نيروي يزداني وبا دست خدايي
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد
با زينب وسجاد سوي شام فرستاد
اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم
کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم
ديگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم
هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدين
اشرار باحرار نگيرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست
باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسيم باشخاص تهيدست
برچيده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضي حق کش
ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش
مردم همه با کافر وظالم بستيزند
پويند ره حق وزناحق بگريزند
کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همي خاک بريزند
اين حکم صريح است وبديه است ومحقق
چيره نشود حق کش وکشته نشود حق
بيداد گري را اثري نيست بعالم
زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-
(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته
ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362
شمسي)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست
معني مکتب تفويض علي اکبر توست
اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي
اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگي عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست
اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست
خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:
آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست
(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست
عاشقان رانظري دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا
ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --
نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله
ي مردم آزاد حسين است
آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است
مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد
دامن بکمر برزد واستاد حسين است
درسي به بشر داد بدستور الهي
درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي
آيين يزيدي که بري بود زانصاف
ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم
حنجر بدم خنجر بيداد گران داد
مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نيروي يزداني وبا دست خدايي
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد
با زينب وسجاد سوي شام فرستاد
اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم
کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم
ديگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم
هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدين
اشرار باحرار نگيرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست
باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسيم باشخاص تهيدست
برچيده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضي حق کش
ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش
مردم همه با کافر وظالم بستيزند
پويند ره حق وزناحق بگريزند
کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همي خاک بريزند
اين حکم صريح است وبديه است ومحقق
چيره نشود حق کش وکشته نشود حق
بيداد گري را اثري نيست بعالم
زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-
(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته
ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362
شمسي)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست
معني مکتب تفويض علي اکبر توست
اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي
اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگي عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست
اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست
خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:
آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست
(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست
عاشقان رانظري دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا
ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --
نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران--
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 31 مرداد 1395برچسب:- ماه قيام ,ماه حسين , ماه انقلاب ماه خروج پيشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردي قيام کرده به صحراي کربلا کز خاندان خاتم پيغمبران بود مردي قيام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود مردي قيام کرده که تا روز رستحيز نام گراميش همه جا جاودان بود فرزند با کفايت نستوه بوتراب کز خون او زمين بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاريخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود تکميل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود سيراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپيده ساقي لب تشگان بود هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش هريکچو آيت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سيراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق تا نهضت مقدس دين جاودان بود با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهيدان بي کفن گاه قيام (زين اب )قهرمان بود هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود سرسلسله مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---- آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد دامن بکمر برزد واستاد حسين است درسي به بشر داد بدستور الهي درسش عملي بود نه کتبي ,نه شفاهي آيين يزيدي که بري بود زانصاف ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم حنجر بدم خنجر بيداد گران داد مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نيروي يزداني وبا دست خدايي بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد با زينب وسجاد سوي شام فرستاد اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم ديگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدين اشرار باحرار نگيرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسيم باشخاص تهيدست برچيده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضي حق کش ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش مردم همه با کافر وظالم بستيزند پويند ره حق وزناحق بگريزند کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همي خاک بريزند اين حکم صريح است وبديه است ومحقق چيره نشود حق کش وکشته نشود حق بيداد گري را اثري نيست بعالم زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق- (ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست معني مکتب تفويض علي اکبر توست اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگي عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت: آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست (بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست عاشقان رانظري دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ي مردم آزاد حسين است آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد دامن بکمر برزد واستاد حسين است درسي به بشر داد بدستور الهي درسش عملي بود نه کتبي ,نه شفاهي آيين يزيدي که بري بود زانصاف ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم حنجر بدم خنجر بيداد گران داد مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نيروي يزداني وبا دست خدايي بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد با زينب وسجاد سوي شام فرستاد اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم ديگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدين اشرار باحرار نگيرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسيم باشخاص تهيدست برچيده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضي حق کش ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش مردم همه با کافر وظالم بستيزند پويند ره حق وزناحق بگريزند کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همي خاک بريزند اين حکم صريح است وبديه است ومحقق چيره نشود حق کش وکشته نشود حق بيداد گري را اثري نيست بعالم زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق- (ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست معني مکتب تفويض علي اکبر توست اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگي عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت: آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست (بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست عاشقان رانظري دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران--, توسط محمدحسن اسایش

 -در روستاي کوچ نهارجان بيرجندوبسياري ازروستاهاي ديگراين شهرستان رسمي زيبا به نام شوخواني(شب خواني)که درواقع يک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا ميشودوبه شرح ذيل است که براي مخاطبان وکاربران جهان بيان ميگرددويکي از رسوم زيباي ماه رمضان است.هنگام سحرکه مي شوداز قديم مردم ده باصداي خروس خانه بيدارميشده اند وچون پاس دوم را خروس مي خوانده است مي فهميده اند که حالاوقت سحر خواني يا شوخواني يا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صداي خروس ازروي مکان ستاره هاي آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است وياا زروي جايگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پي به وقت سحر مي برده اند و يا ازروي مکان ستاره ي ديگري که به ستاره سحري در نزد مردم روستامعروف است پي مي برده اند که حالا وقت اذان صبح است زيرا تاحدود 50سال پيش اصلا ساعتي در روستا وجود نداشته که باساعت بيدارشوند وبه وقت سحر يا اذان صبح پي ببرند.خلاصه چون با صداي خروس بيدارمي شده اند ويا با ديدن ستاره به وقت سحرپي ميبرده اند سه ياچهارنفرکه ازآواز وصداي خوبي هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها مي رفته اند ويک نفرهم که همسايه ي مسجد بوده است بربالاي بام مسجدمي رفته است وهر کدام از اين شوخوانان يا شب خوانان تعدادي از اشعاري راکه ذيلا درج ميگردد مي خوانده اند وبه عبارتي باخدا مناجات مي کرده اندتاباشنيدن صداي مناجات ياهمان شوخواني ياشب خواني مردم روستا بيدارشوند وسحري بخورندوآماده براي نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاري که مي خوانده اند به ترتيب ذيل شروع ميشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان مي رسد: ابتدا مي کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همي طلبم         کرمي از علي ولي الله     ياالله(کلمه يا الله بعد ازهردوبيت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعي تکرارميشده است) 2-گوينده ي لا اله الا اللهم     بردين محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علي ولي اللهم       يا الله 3-يارب برسالت رسول ثقلين          يارب به غزاکننده ي بدروحنين       عصيان مرا دونيمه کندرعرصات              نيمي به حسن ببخش ونيمي به حسين    ياالله 4-يارب به محمدکه علي ياور ماست           ختم همه انبيا پيغمبرماست           ازگرمي آفتاب محشر غم نيست       تا سايه ي مرتضي علي بر سرماست    يا الله 5-يارب تو مرا غلام حيدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراين بيابان نجف        سيرآب مرازحوض کوثر گردان    يا الله 6-يارب به محمدوعلي وزهرا         يارب به حسين وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بي منت خلق ياعلي الاعلي      ياالله 7-الله تويي ازدلم آگاه تويي          گمراه منم برنده ي راه تويي              هر مورچه اي که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تويي      يا الله 8-يارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علي بن ابيطالب را                  کزدوري او هميشه درفريادم مانندسگي که گم کندصاحب را -    يا الله 9-يارب زکرم دري برويم بگشا راهي که دراو نجات باشد بنما             مستغنيم از هردو جهان کن بکرم جز يادتو هر چه هست بر از دل ما-    يا الله 10-يارب مکن ازلطف پريشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصيان مارا               ذات تو غني بوده وما محتاجيم                      محتاج به غيرخود مگردان مارا -ياالله 11-بازا بازا هرآنچه هستي بازآ             گرکافروگبر وبت پرستي باز آ          اين درگه ما درگه نوميدي نيست               صد باراگرتوبه شکستي بازآ - ياالله 12- اي ذات وصفات تو مبرا زعيوب       يک نام زاسماء توعلام غيوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ايوب - ياالله 13-از بارگنه شدتن مسکينم پست         يارب چه شوداگرمرا گيري دست گردرعملم آنچه تراشايد نيست           اندر کرمت آنچه مرا بايد هست - ياالله 14-عصيان خلايق ار چه صحرا صحراست           در پيش عنايت تو يک برگ گياست             هرچند گناه ماست کشتي کشتي                   غم نيست که رحمت تو دريا درياست.   ياالله 15-يارب به علي بن ابيطالب وآل              آن شير خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسي به فرياد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- يا الله* *-     اين اشعارشوخواني ياشب خواني -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتي ديگروبزودي تقديم کاربران خواهم نمود.منتظر باشيد.محمد(بنده شرمنده حق) -----------16-اي حيدر شهسوار وقت مدد است              اي زبده ي هشت وچار،وقت مدد است

 

 

مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               اي صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  ياالله

 

17-يارب سبب حيات حيوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  

 

از بهر لب تشنه ي طفلان نبات                از سينه ي ابر ، شير باران بفرست.    يا الله

 

18-اي خالق خلق رهنمايي بفرست               بر بنده ي بي نو، نوايي بفرست

 

کار من بيچاره ، گره در گرهست              رحمي بکن وگره گشاي بفرست. ياالله

 

19-راه تو به هرروش که پويند خوش است      وصل توبه هر جهت که جويند خوش است

 

روي تو به هر ديده که بينند نکوست             نام تو به هرزبان گويند خوش است.  يا الله

 

20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حيدر به جهان ،همدم وهمراز من است

 

اين هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  ياالله

 

21-من بي تو دمي قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد

 

گربر تن من ، زبان شود هرمويي               يک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  يا الله

 

22- شب خيز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند

 

هرجاکه دري بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. ياالله

 

23-يارب به دونور ديده ي پيغمبر            يعني به دوشمع دودمان حيدر

 

برحال من از عين  عنايت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نيفتم زنظر. 24-يارب زکرم بر من درويش نگر           در من ، منگر در کرم خويش نگر

 

هرچند نيم لايق  بخشايش  تو                برحال من خسته ي دل ريش نگر. يا الله-

 

25-يارب در دل به غير خود جامگذار            در ديدهي من گرد تمنا مگذار

 

گفتم گفتم زمن نمي آيد کار          رحمي رحمي مرا به من  وامگذار. ياالله

 

26-مجنون وپريشان توام ، دستم گير      سرگشته وحيران تو ام ف دستم گير

 

هربي سروپا چو دسگيري دارد             من بي سر وسامان توام ،دستم گير.ياالله

 

27-اي سر تو در سينه ي هر محرم راز          پيوسته در رحمت تو بر همه باز

 

هرکس که به درگاه تو آورد نياز               محروم زدرگاه تو کي گردد باز. يا الله

 

28-در هر سحري با تو هميگويم راز             بر درگه تو همي کنم عرض نياز

 

بي منت بندگانت اي بنده نواز                   کارمن بيچاره ي سرگشته  بساز.  ياالله

 

29- الله به فرياد من بيکس رس                 فضل وکرمت يار من بيکس بس

 

هرکس به کسي وحضرتي مي نازد                جز حضرت تو ندارد اين بيکس کس. ياالله

 

30-اي جمله ي بيکسان عالم را کس              يک جو کرمت تمام عالم را بس

 

من بيکسم وتو بيکسان راياري                  يارب تو به فرياد من بيکس رس .يا الله

 

31-اي واقف اسرارضمير همه کس             در حالت عجز، دستگير همه کس

 

يارب تو مرا،توبه ده وعذر پذير              اي توبه ده وعذرپذير همه کس.   يا الله

 

32-دارم گنهي زقطره ي باران بيش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پيش

 

آوازآيدکه سهل باشد درويش               تو در خور خود کني ومادر خور خويش. ياالله

 

33- يارب من اگر گناه بي حد کردم           دانم به يقين که بر تن خود کردم

 

از هر چه مخالف رضايتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  يا الله

 

   ادامه دارد.بزودي ادامه ي مطلب تقديم خواهد شد-------34-يارب تو چنان کن که پريشان نشوم           محتاج برادران وخويشان نشوم

 

 

بي منت خلق خود مرا روزي ده               تا از درتو بر در ايشان نشوم.   يا الله

 

35-يارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور يقين دلم منور گردان

 

روزي من سوخته ي سرگردان              بي منت مخلوق ميسر گردان.  ياالله

 

36-يارب ز دو کون بي نيازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوي توست بازم گردان.  يا الله

 

37-يارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقايق خواصم گردان

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              ديوانه ي خود کن وخلاصم گردان .   يا الله

 

38-برگوش دلم زغيب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

يارب که به دوستي مردان رهت          اين گمشده ي مرا به من باز رسان.   يا الله

 

39-يارب تو مرا ،به يار دمساز رسان       آوازه ي دردم به همآواز رسان

 

آنکس که من از فراق او غمگينم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  يا الله

 

40-اي خالق ذوالجلال واي بارخداي        تا چند روم در بدر وجاي به جاي

 

يا خانه ي اميد مرا ،در بربند               يا قفل مهمات مرا در بگشاي.   يا الله

 

41-يارب نظري برمن سر گردان کن        لطفي به من دل شده ي حيران کن

 

با من مکن آنچه من سزاي آنم             آنچ ازکرم ولطف توزيبد آن کن. ياالله

 

42-يارب يارب کريمي وغفاري!           رحمان ورحيم وراحم وستاري

 

خواهم که به رحمت خداوندي خويش     اين بنده ي شرمنده فرو نگذاري.    يا ا لله*

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقديم کاربران عزيز شد هر شب سحرگاهان ياهنگام سحر تعدادي ازاين ابيات توسط شوخوانان يامناجات خوانان در پشت بام مسجد وياچندبام بلند روستا خوانده ميشد وسينه به سينه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان ياد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدياد مي دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بيدار کردن  مردم خوانده شود وهيچ کس هم نمي دانست که اين اشعاراز چه کسي است وميگفتند ازقديم بزرگان آن را ميخوانده اند وديگران وجوانان آن را از قديمي تر ها ياد ميگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زياد وجسجوي فراوان تعدادي از اين ابيات را در رباعيات ابوسعيد ابي الخيريافتم وتعداد کمتري راهم در ميان رباعيات خواجه عبدالله انصاري مشاهده کردم.با آرزوي سعادت براي  همه ي روزه داران.محمد بنده خداي تعالي...-----مراسم نيمه رمضاني در روستاي کوچ نهارجان بيرجند--------------
يکي از مراسم زيبايي که درماه رمضان درروستاي کوچ نهارجان وبسيار ي از روستاهاي ديگر  شهرستان بيرجند انجام مي گيرد .مراسم نيمه رمضاني است به شرح ذيل انجام ميگيردوحال وهوايي دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتي افرا د سي تا چهل ساله هم در آن شرکت ميکنند .وبه شرح زيراست .ابتدا درشب ميلاد امام حسن مجتبي که نيمه ماه رمضان است ساعتي که از غروب مي گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در ميدان روستا جمع ميشوند وچند صلوات ميفرستند تا ديگر جوانان هم به آنهابپيوندندووقتي جمعيت زياد شد ازيک سمت ده ويا از بالاي روستا شروع مي کنند ودر در ب هر منزل اشعاري را ميخوانند ودر پايان صاحب خانه مواد خوراکي مثل گردو يا بادام يا شکلات يا نخود وکشمش ويا مواد خوراکي ديگر واگراين  مواددر خانه نبود مبلغي پول به جوانان هديه مي دهند ودر آخرسر که همه ي منازل به پايان رسيد وکيسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بين افراد تقسيم مي کنند البته اگر چند جوان زيرک آن را نربايند وديگران را قال نگذارندکه اگر هم اين کار را انجام دهند از باب شوخي است ومي خواهند شادي ونشاط بيشتري به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادي کنند.اما نحوه ي انجام مراسم چنين است:يک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهايي شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه مي کند و مثلا مي گويد :حاجي غلامحسين رابلند کنيد.همه افراد همصدا جواب مي دهند :آمين وبازهمان فرد سردسته ادامه مي دهد:بارنگ سرخ .همه باز مي گويند :آمين.با مشت پر.آمين واو ادامه مي دهد: بازن وبچه .همه مي گويند:آمين .بااشتر کجاوه .آمين.برسانيد به حج وکربلا .همه مي گويند : آمين.چون به پايان دعاي اوليه رسيدند همه ي افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذيل  ذيل ميکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سيصد سوار  چوب برداشته که يا روزه بدار -روزه ميدارم لاغر ميشوم -گر نمي دارم کافر مي شوم حق يامحمدمحمد يا علي حق يامحمد -حسين بن علي حق يامحمد .2-آندم که سر حسين ره بر نيزه زدندحق يامحمد مرغان هوا به چهارطرف خيمه زدند حق يامحمد .مرغان هوا وماهيان در ياحق يامحمد از بهر حسين چوسنگ برسينه زدند حق يامحمد محمديا علي حق يامحمد .حسين بن علي حق يا محمد .3-
سرسنگ آجين سنگ افتيده هل علي ميرزا به جنگ افتيده حق يامحمد .هل علي ميرزا کو لشکر توحق يامحمد.کفتران خيمه زده بر سر تو حق يامحمد محمديا علي حق يامحمد حسين بن علي حق يامحمد .
4-اين سرا از کيست روبر باده حق يامحمد يک پسر دارند نودوماده حق يامحمد .اين سرا از کيست روبر روزه حق يامحمد .يک دختردارند او گلدوزه حق يامحمد محمد يا علي حق يا محمد حسين بن علي حق يامحمد.
5اين سرا از کيست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .اين سرا از کيست دهلونه دراز ما طمع داريم بشقاب پياز حق يامحمد. محمد يا علي حق يامحمد.حسين بن علي حق يامحمد .6-اين سرااز کيست خش خش ميايه(مي آيد) .طبق نقره وکشمش مييايه (مي آيد) .اين سرا از کيست حوضي کنده اند دشمنان اينار(اينهارا) بوج کنده اند 
حق يا محمد محمد يا علي حق يا محمد .حسين بن علي حق يا محمد .در اين جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پايان مي رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روي سيني آماده کرده وبه انبار دارگروه يا سر دسته ي گروه تقديم وهديه مي کند وگروه روانه ي منزل بعدي ميگرددتا همين مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهديه شان را بگيرند ودرآخر سرهم بين افراد عادلانه تقسيم کنند وشب به پايان رسد.البته گاهي بعضي افراد ازباب شوخي وسرگرمي در آخرکار کيسه حاوي مواد خوراکي را درمي ربايندوفرار مي کنند ودقايقي ديگران دنبال آنها مي گردند تاربايندگان را پيدا کنند ووقتي آنها را پيدا کردند موادرا با خنده وشادي ونشاط بيشتري بين افراد تقسيم مي شود ومراسم بپايان ميرسد وهمگي به خانه هايشان با شور وشادي وشعف باز مي گردند تابراي سحري ديگر آماده شوند .اين شرح مختصر مراسم نيمه رمضاني بود در روستاي کوچ نهارجان بيرجند .محمد حسن اسايش..--

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 1 تير 1395برچسب:نیمه رمضانی + شوخوانی -مناجات سحر + یارب به محمد که علی را برسان , توسط محمدحسن اسایش

 در روستاي کوچ نهارجان بيرجندوبسياري ازروستاهاي ديگراين شهرستان رسمي زيبا به نام شوخواني(شب خواني)که درواقع يک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا ميشودوبه شرح ذيل است که براي مخاطبان وکاربران جهان بيان ميگرددويکي از رسوم زيباي ماه رمضان است.هنگام سحرکه مي شوداز قديم مردم ده باصداي خروس خانه بيدارميشده اند وچون پاس دوم را خروس مي خوانده است مي فهميده اند که حالاوقت سحر خواني يا شوخواني يا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صداي خروس ازروي مکان ستاره هاي آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است وياا زروي جايگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پي به وقت سحر مي برده اند و يا ازروي مکان ستاره ي ديگري که به ستاره سحري در نزد مردم روستامعروف است پي مي برده اند که حالا وقت اذان صبح است زيرا تاحدود 50سال پيش اصلا ساعتي در روستا وجود نداشته که باساعت بيدارشوند وبه وقت سحر يا اذان صبح پي ببرند.خلاصه چون با صداي خروس بيدارمي شده اند ويا با ديدن ستاره به وقت سحرپي ميبرده اند سه ياچهارنفرکه ازآواز وصداي خوبي هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها مي رفته اند ويک نفرهم که همسايه ي مسجد بوده است بربالاي بام مسجدمي رفته است وهر کدام از اين شوخوانان يا شب خوانان تعدادي از اشعاري راکه ذيلا درج ميگردد مي خوانده اند وبه عبارتي باخدا مناجات مي کرده اندتاباشنيدن صداي مناجات ياهمان شوخواني ياشب خواني مردم روستا بيدارشوند وسحري بخورندوآماده براي نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاري که مي خوانده اند به ترتيب ذيل شروع ميشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان مي رسد: ابتدا مي کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همي طلبم         کرمي از علي ولي الله     ياالله(کلمه يا الله بعد ازهردوبيت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعي تکرارميشده است) 2-گوينده ي لا اله الا اللهم     بردين محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علي ولي اللهم       يا الله 3-يارب برسالت رسول ثقلين          يارب به غزاکننده ي بدروحنين       عصيان مرا دونيمه کندرعرصات              نيمي به حسن ببخش ونيمي به حسين    ياالله 4-يارب به محمدکه علي ياور ماست           ختم همه انبيا پيغمبرماست           ازگرمي آفتاب محشر غم نيست       تا سايه ي مرتضي علي بر سرماست    يا الله 5-يارب تو مرا غلام حيدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراين بيابان نجف        سيرآب مرازحوض کوثر گردان    يا الله 6-يارب به محمدوعلي وزهرا         يارب به حسين وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بي منت خلق ياعلي الاعلي      ياالله 7-الله تويي ازدلم آگاه تويي          گمراه منم برنده ي راه تويي              هر مورچه اي که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تويي      يا الله 8-يارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علي بن ابيطالب را                  کزدوري او هميشه درفريادم مانندسگي که گم کندصاحب را -    يا الله 9-يارب زکرم دري برويم بگشا راهي که دراو نجات باشد بنما             مستغنيم از هردو جهان کن بکرم جز يادتو هر چه هست بر از دل ما-    يا الله 10-يارب مکن ازلطف پريشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصيان مارا               ذات تو غني بوده وما محتاجيم                      محتاج به غيرخود مگردان مارا -ياالله 11-بازا بازا هرآنچه هستي بازآ             گرکافروگبر وبت پرستي باز آ          اين درگه ما درگه نوميدي نيست               صد باراگرتوبه شکستي بازآ - ياالله 12- اي ذات وصفات تو مبرا زعيوب       يک نام زاسماء توعلام غيوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ايوب - ياالله 13-از بارگنه شدتن مسکينم پست         يارب چه شوداگرمرا گيري دست گردرعملم آنچه تراشايد نيست           اندر کرمت آنچه مرا بايد هست - ياالله 14-عصيان خلايق ار چه صحرا صحراست           در پيش عنايت تو يک برگ گياست             هرچند گناه ماست کشتي کشتي                   غم نيست که رحمت تو دريا درياست.   ياالله 15-يارب به علي بن ابيطالب وآل              آن شير خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسي به فرياد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- يا الله* *-     اين اشعارشوخواني ياشب خواني -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتي ديگروبزودي تقديم کاربران خواهم نمود.منظر باشيد.محمد حسن آسايش------------16-اي حيدر شهسوار وقت مدد است              اي زبده ي هشت وچار،وقت مدد است

 

 

مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               اي صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  ياالله

 

17-يارب سبب حيات حيوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  

 

از بهر لب تشنه ي طفلان نبات                از سينه ي ابر ، شير باران بفرست.    يا الله

 

18-اي خالق خلق رهنمايي بفرست               بر بنده ي بي نو، نوايي بفرست

 

کار من بيچاره ، گره در گرهست              رحمي بکن وگره گشاي بفرست. ياالله

 

19-راه تو به هرروش که پويند خوش است      وصل توبه هر جهت که جويند خوش است

 

روي تو به هر ديده که بينند نکوست             نام تو به هرزبان گويند خوش است.  يا الله

 

20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حيدر به جهان ،همدم وهمراز من است

 

اين هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  ياالله

 

21-من بي تو دمي قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد

 

گربر تن من ، زبان شود هرمويي               يک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  يا الله

 

22- شب خيز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند

 

هرجاکه دري بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. ياالله

 

23-يارب به دونور ديده ي پيغمبر            يعني به دوشمع دودمان حيدر

 

برحال من از عين  عنايت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نيفتم زنظر. يااللهيارب زکرم بر من درويش نگر           در من ، منگر در کرم خويش نگر

 

هرچند نيم لايق  بخشايش  تو                برحال من خسته ي دل ريش نگر. يا الله-

 

25-يارب در دل به غير خود جامگذار            در ديدهي من گرد تمنا مگذار

 

گفتم گفتم زمن نمي آيد کار          رحمي رحمي مرا به من  وامگذار. ياالله

 

26-مجنون وپريشان توام ، دستم گير      سرگشته وحيران تو ام ف دستم گير

 

هربي سروپا چو دسگيري دارد             من بي سر وسامان توام ،دستم گير.ياالله

 

27-اي سر تو در سينه ي هر محرم راز          پيوسته در رحمت تو بر همه باز

 

هرکس که به درگاه تو آورد نياز               محروم زدرگاه تو کي گردد باز. يا الله

 

28-در هر سحري با تو هميگويم راز             بر درگه تو همي کنم عرض نياز

 

بي منت بندگانت اي بنده نواز                   کارمن بيچاره ي سرگشته  بساز.  ياالله

 

29- الله به فرياد من بيکس رس                 فضل وکرمت يار من بيکس بس

 

هرکس به کسي وحضرتي مي نازد                جز حضرت تو ندارد اين بيکس کس. ياالله

 

30-اي جمله ي بيکسان عالم را کس              يک جو کرمت تمام عالم را بس

 

من بيکسم وتو بيکسان راياري                  يارب تو به فرياد من بيکس رس .يا الله

 

31-اي واقف اسرارضمير همه کس             در حالت عجز، دستگير همه کس

 

يارب تو مرا،توبه ده وعذر پذير              اي توبه ده وعذرپذير همه کس.   يا الله

 

32-دارم گنهي زقطره ي باران بيش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پيش

 

آوازآيدکه سهل باشد درويش               تو در خور خود کني ومادر خور خويش. ياالله

 

33- يارب من اگر گناه بي حد کردم           دانم به يقين که بر تن خود کردم

 

از هر چه مخالف رضايتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  يا الله

 مناجات سحريا شوخواني در روستاي کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-يارب تو چنان کن که پريشان نشوم           محتاج برادران وخويشان نشوم

 

 

 

 

 

بي منت خلق خود مرا روزي ده               تا از درتو بر در ايشان نشوم.   يا الله

 

 

 

35-يارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور يقين دلم منور گردان

 

 

 

روزي من سوخته ي سرگردان              بي منت مخلوق ميسر گردان.  ياالله

 

 

 

36-يارب ز دو کون بي نيازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوي توست بازم گردان.  يا الله

 

 

 

37-يارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقايق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              ديوانه ي خود کن وخلاصم گردان .   يا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغيب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

يارب که به دوستي مردان رهت          اين گمشده ي مرا به من باز رسان.   يا الله

 

 

 

39-يارب تو مرا ،به يار دمساز رسان       آوازه ي دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگينم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  يا الله

 

 

 

40-اي خالق ذوالجلال واي بارخداي        تا چند روم در بدر وجاي به جاي

 

 

 

يا خانه ي اميد مرا ،در بربند               يا قفل مهمات مرا در بگشاي.   يا الله

 

 

 

41-يارب نظري برمن سر گردان کن        لطفي به من دل شده ي حيران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزاي آنم             آنچ ازکرم ولطف توزيبد آن کن. ياالله

 

 

 

42-يارب يارب کريمي وغفاري!           رحمان ورحيم وراحم وستاري

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندي خويش     اين بنده ي شرمنده فرو نگذاري.    يا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقديم کاربران عزيز شد هر شب سحرگاهان ياهنگام سحر تعدادي ازاين ابيات توسط شوخوانان يامناجات خوانان در پشت بام مسجد وياچندبام بلند روستا خوانده ميشد وسينه به سينه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان ياد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدياد مي دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بيدار کردن  مردم خوانده شود وهيچ کس هم نمي دانست که اين اشعاراز چه کسي است وميگفتند ازقديم بزرگان آن را ميخوانده اند وديگران وجوانان آن را از قديمي تر ها ياد ميگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زياد وجسجوي فراوان تعدادي از اين ابيات را در رباعيات ابوسعيد ابي الخيريافتم وتعداد کمتري راهم در ميان رباعيات خواجه عبدالله انصاري مشاهده کردم.با آرزوي سعادت براي  همه ي روزه داران.محمد حسن اسايش----
----باسمه تعالي      ------------مراسم نيمه رمضاني در روستاي کوچ نهارجان بيرجند--------------
يکي از مراسم زيبايي که درماه رمضان درروستاي کوچ نهارجان وبسيار ي از روستاهاي ديگر  شهرستان بيرجند انجام مي گيرد .مراسم نيمه رمضاني است به شرح ذيل انجام ميگيردوحال وهوايي دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتي افرا د سي تا چهل ساله هم در آن شرکت ميکنند .وبه شرح زيراست .ابتدا درشب ميلاد امام حسن مجتبي که نيمه ماه رمضان است ساعتي که از غروب مي گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در ميدان روستا جمع ميشوند وچند صلوات ميفرستند تا ديگر جوانان هم به آنهابپيوندندووقتي جمعيت زياد شد ازيک سمت ده ويا از بالاي روستا شروع مي کنند ودر در ب هر منزل اشعاري را ميخوانند ودر پايان صاحب خانه مواد خوراکي مثل گردو يا بادام يا شکلات يا نخود وکشمش ويا مواد خوراکي ديگر واگراين  مواددر خانه نبود مبلغي پول به جوانان هديه مي دهند ودر آخرسر که همه ي منازل به پايان رسيد وکيسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بين افراد تقسيم مي کنند البته اگر چند جوان زيرک آن را نربايند وديگران را قال نگذارندکه اگر هم اين کار را انجام دهند از باب شوخي است ومي خواهند شادي ونشاط بيشتري به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادي کنند.اما نحوه ي انجام مراسم چنين است:يک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهايي شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه مي کند و مثلا مي گويد :حاجي غلامحسين رابلند کنيد.همه افراد همصدا جواب مي دهند :آمين وبازهمان فرد سردسته ادامه مي دهد:بارنگ سرخ .همه باز مي گويند :آمين.با مشت پر.آمين واو ادامه مي دهد: بازن وبچه .همه مي گويند:آمين .بااشتر کجاوه .آمين.برسانيد به حج وکربلا .همه مي گويند : آمين.چون به پايان دعاي اوليه رسيدند همه ي افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذيل  ذيل ميکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سيصد سوار  چوب برداشته که يا روزه بدار -روزه ميدارم لاغر ميشوم -گر نمي دارم کافر مي شوم حق يامحمدمحمد يا علي حق يامحمد -حسين بن علي حق يامحمد .2-آندم که سر حسين ره بر نيزه زدندحق يامحمد مرغان هوا به چهارطرف خيمه زدند حق يامحمد .مرغان هوا وماهيان در ياحق يامحمد از بهر حسين چوسنگ برسينه زدند حق يامحمد محمديا علي حق يامحمد .حسين بن علي حق يا محمد .3-
سرسنگ آجين سنگ افتيده هل علي ميرزا به جنگ افتيده حق يامحمد .هل علي ميرزا کو لشکر توحق يامحمد.کفتران خيمه زده بر سر تو حق يامحمد محمديا علي حق يامحمد حسين بن علي حق يامحمد .
4-اين سرا از کيست روبر باده حق يامحمد يک پسر دارند نودوماده حق يامحمد .اين سرا از کيست روبر روزه حق يامحمد .يک دختردارند او گلدوزه حق يامحمد محمد يا علي حق يا محمد حسين بن علي حق يامحمد.
5اين سرا از کيست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .اين سرا از کيست دهلونه دراز ما طمع داريم بشقاب پياز حق يامحمد. محمد يا علي حق يامحمد.حسين بن علي حق يامحمد .6-اين سرااز کيست خش خش ميايه(مي آيد) .طبق نقره وکشمش مييايه (مي آيد) .اين سرا از کيست حوضي کنده اند دشمنان اينار(اينهارا) بوج کنده اند 
حق يا محمد محمد يا علي حق يا محمد .حسين بن علي حق يا محمد .در اين جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پايان مي رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روي سيني آماده کرده وبه انبار دارگروه يا سر دسته ي گروه تقديم وهديه مي کند وگروه روانه ي منزل بعدي ميگرددتا همين مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهديه شان را بگيرند ودرآخر سرهم بين افراد عادلانه تقسيم کنند وشب به پايان رسد.البته گاهي بعضي افراد ازباب شوخي وسرگرمي در آخرکار کيسه حاوي مواد خوراکي را درمي ربايندوفرار مي کنند ودقايقي ديگران دنبال آنها مي گردند تاربايندگان را پيدا کنند ووقتي آنها را پيدا کردند موادرا با خنده وشادي ونشاط بيشتري بين افراد تقسيم مي شود ومراسم بپايان ميرسد وهمگي به خانه هايشان با شور وشادي وشعف باز مي گردند تابراي سحري ديگر آماده شوند .اين شرح مختصر مراسم نيمه رمضاني بود در روستاي کوچ نهارجان بيرجند .محمد حسن اسايش..-----

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 خرداد 1396برچسب:رمضان -نیمه رمضانی -گوچ نهارجان ,رمضان در روستای کوچ نهارجان,یارب به محمد وعلی وزهرا ,, توسط محمدحسن اسایش

 

ولادت فاطمهالزه -دخت نبي اکرم (ص) البشارت که عيان مهر فروزان آمد        ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد

سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين    روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادي کل ،شاه سبل    از پسرده عيان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين         بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد

ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت    از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود       که قصور همه ي مکه نمايان آمد

نه همين مکه منور شده از طلعت او      زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمايان که بطور     سالهادر طلبش موسي عمران آمد

بهر اين نور که در صلب خليل الله بود       نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد

گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را        کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد

يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان    کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد

چون نيايد زازل تابه ابد همتايش         همسرش شير خدا حامي قر آن امد

زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل   خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق     ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد  عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه        {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد 

 

اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 فروردين 1391برچسب:درولادت دخت رسول الله- درولادت فاطمه الزهرا , توسط محمدحسن اسایش

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم اثرطبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر -تهران

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 شهريور 1391برچسب:شب ميلاد شمس خراسان -رهبر دين -حامي قران, توسط محمدحسن اسایش

کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا

 

آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر، ساقی کوثر والی ملک ولایت ، حجت داور ، شاه بحر وبر

مهر افلاک شجاعت ،شاه ازدر در ،فاتح خیبر خسرو دارین ، سرور کونین ،والد سبطین

شد قتیل اشقیا ، آه وواویلا——آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد ،شور محشرشد

غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ،دل پراخگر شد لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ، تیره اختر شد

شد فلک لرزان ، شد ملک گریان ، انس وجان نالان شد بپا شورعزا ، آه وواویلا—-

آه و واویلا که بن عم شه خاتم ، سرور عالم شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم ، شدبپا ماتم

زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ،با الم همدم عرشیان مغموم ، فرشیان مهموم ،

زینب وکلثوم شد بخون سر شنا ، آه وواویلا —

آه وواویلا که زینب بی پدر گردید،خونجگر گردید خون روان از چشم شبیر وشبر گردید ،

دیده تر گردید نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید

اشکها جاری ، ناله هاناری ، با غم وزاری شد جمیع ماسوا ، آه وواویلا —-

آه وواویلا که سبطین را بحال زار ، دیده شد خونبار شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار، با دل افکار

زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار ، این غم بسیار عندلب آسا توده یطاها در غم بابا

می کشند ازدل نوا ، آه وواویلا—-

آه وواویلاکه شداز این غم عظما ، غرقه خون دلها از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا ، بانگ واویلا

در نوای وا علیا طارم اعلا،ساکنین یکجا زین عزا یکسر ، دست غم بر سر می زند آذر

باخروش وناله ها ، آه وواویلا —-به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی ———

بمناسبت شهادت علی ابن ابیطالب (ع) -قسمت دوم:از نادعلی کربلایی:

لرزه در عرش علا افتاده غرقه خون شیر خدا افتاده میرسد ناله ای از عرش برین کشته شد شیر خدا رهبر دین

آنکه در خانه ی حق گشت پدید شد به معراج خداوند ، شهید آنکه غمخوار یتیمان می بود غرقه خون گشت براه معبود

راد مردی که صلونی می گفت فرق بشکافته در بستر خفت

آنکه تکمیل شده دین از او لاله رنگ است زخونش سر ورو

آنکه در خانه ی حق بت بشکست در شب قدر به ایزد پیوست

کشته شد آنکه بدی یاور ویار به یتیم وبه اسیر وبیمار

آه آه از ستم قوم دغا کشته شد حجت حق ، شیر خدا

از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم

نقل :از صص ۵۷-۵۸ ارمغان کربلا -اثر نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران —

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-
نوشته شده در تاريخ جمعه 27 تير 1391برچسب:كشته شد حيدر -ساقي كوثر -حجت داور -زينب وكلثوم , توسط محمدحسن اسایش

 

ولادت فاطمهالزه -دخت نبي اکرم (ص) البشارت که عيان مهر فروزان آمد        ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد

سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين    روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادي کل ،شاه سبل    از پسرده عيان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين         بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد

ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت    از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود       که قصور همه ي مکه نمايان آمد

نه همين مکه منور شده از طلعت او      زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمايان که بطور     سالهادر طلبش موسي عمران آمد

بهر اين نور که در صلب خليل الله بود       نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد

گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را        کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد

يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان    کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد

چون نيايد زازل تابه ابد همتايش         همسرش شير خدا حامي قر آن امد

زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل   خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق     ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد  عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه        {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد 

 

اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ شنبه 30 فروردين 1391برچسب:ولادت فاطمهالزه -دخت نبي اکرم (ص) البشارت که عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امکان آمد دختر ختم رسل هادي کل ,شاه سبل از پسرده عيان چون مه کنعان آمد دسته دسته ملک از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد ساره وآسيه ومريم وکلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود که قصور همه ي مکه نمايان آمد نه همين مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک يکسره رخشان آمد شده از مکه همان نور نمايان که بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد بهر اين نور که در صلب خليل الله بود نارنمرود به يک لحظهگلستان آمد گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را کي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان کينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد زين دودرياي فضيلت که بهم شد واصل خارخ از ايندو نکو لولوء و مرجان آمد نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ,ام کتاب , ام امامان آمد شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد تاکه تبريگ بگويد بجهان شيعه {کربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد اثر طبع شاد روان نادعلي کربلايي-پدر سه شهيد -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهري سابق (15 , توسط محمدحسن اسایش

عید سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هدم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورند

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس-

ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد